سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعدهی امانت دار. پروردگارا، ما را علمی نیست جز آنچه به ما آموختی، به راستی که دانا و باحکمتی. بار الها، آن چه به سود ماست، به ما بیاموز و از آن چه به ما آموختی، به ما منفعت برسان و بر علم ما بیفزای، حق را به ما حق بنما و توفیق پیروی از آن را نصیبمان گردان و باطل را به ما باطل بنما و توفیق اجتناب از آن را به ما ارزانی کن و ما را از کسانی بگردان که سخن را میشنوند و از بهترینش پیروی میکنند و با رحمت خود ما را در زمرهی بندگان نیکوکارت قرار ده.
برادران با ایمان، با درس پنجاهم از دروس سورهی آل عمران و آیهی صد و شصت و نه در خدمت شما هستیم. خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾
﴿ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. ﴾
كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند
شهید زنده است و روزی دارد:
برایتان بیان کردم که زندگی دو نظام دارد. یک ساختار در دنیا و یک ساختار در آخرت. کسی که در راه خداوند کشته میشود در بالاترین سطح زندگی زنده است، ولی در ساختاری دیگر شاید او را دفن شده در یک قبر و یا با قطع عضو ببینی و یا کفار جسد او را مثله کرده باشند، ولی این جسد تنها ظرف او است، اما خودش در بالاترین مقام است و در بهشتی است که پهنای آن به اندازهی آسمانها و زمین است، بنابراین سادگی است که فکر کنی کسی که در راه خداوند کشته شده، مرده است. او بر اساس این آیه زنده است:
و واژهی حی ابعادی دارد. به معنای آگاهی، درک، خوشبختی، شادمانی و ارتباط با خدا است. کسی که در راه خداوند کشته شده زنده است و روزی دارد:
﴿ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾
﴿ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند ﴾
کسانی که لطف فراوان خداوند را دیدهاند بسیار نسبت به لطف خداوند شادمانند. خداوند میفرماید:
﴿ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا﴾
﴿ و با آن باید شاد شوند ﴾
من به شما میگویم: این معیار را برای خودت قرار بده. چه چیز تو را شاد میکند؟ به من بگو چه چیزی تو را شاد میکند تا به تو بگویم کیستی. وقتی خوشحال میشوی که خداوند تو را دوست دارد، پس تو مؤمن هستی. وقتی خوشحال میشوی که خداوند تو را بر اطاعت خود یاری میکند، تو مؤمن هستی. وقتی شاد میشوی که خداوند کار خیر را به دست تو انجام میدهد، تو مؤمن هستی. وقتی شاد میشوی که خداوند تو را از یک نافرمانی نجات داده است، تو مؤمن هستی. وقتی شاد میشوی که خداوند تو را بر تربیت فرزندانت یاری کرده است و آنان نیکوکارند، تو مؤمن هستی. وقتی شادمانی که همسرت از خداوند اطاعت میکند و در خروج از خانه با زیباییهایش مایهی آزار کسی نیست، تو مؤمن هستی. اما وقتی فقط و فقط به دنیا شادمانی حتی اگر با گناه به دست آوری، تو مؤمن نیستی. به من بگو چه چیز تو را شاد میکند تا بگویم تو کیستی، چه چیزی تو را شاد میکند. چه چیز دلت را شاد میکند؟ اینکه ثروتمند باشی، قدرتمند باشی و والامقام باشی. اینکه احساس کنی میتوانی بر دیگران حکومت کنی. اما چیزی که تو را شاد کند باید این باشد که خداوند به تو اجازه دهد یکی از سربازان حق باشی. چیزی که تو را شاد کند باید این باشد که احساس کنی خداوند تو را در یاری خودش به کار گرفته است. تو را درخدمت بندگانش به کار گرفته است. تو را برای پر کردن دل مردم از امنیت و آرامش به کار گرفته است. تو را برای شادمان کردن مردم به کار گرفته است. اگر تو را برای خیر و نیکی به کار گرفته است، سزاوار آنی که شادمان باشی.
«بندگانم، خیر و شر در دست من است. خوش به حال کسی که خیر را به دست او مقدر ساختهام و وای بر کسی که شر را به دست او مقدر ساختهام، زیرا انسان ساختمان خدا است و هر کس ساختمان خدا را ویران کند، ملعون است و اگر کار تو بر ویران کردن ساختمان خداوند، بر وحشت انداختن در دل مردم مؤمن استوار باشد از نجات یافتگان نیستی و وحشت افکنان در جهنم هستند.
اگر کارت مبتنی بر باجگیری از آنان باشد و یا مبتنی بر فساد اخلاقی آنان باشد، به شما میگوید: این کار عبادت است در حالی که کالاهای حرامی را میفروشد. چه کسی گفته است: این عمل عبادت به این معنا است؟ خداوند میفرماید:
﴿ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ﴾
﴿ و بر گناه و دشمنی همکاری نکنید. ﴾
چه بسیار شغلهایی که در کشور ما وجود دارد که با مواد خداناپسندانهای انجام میگیرد؟ چه شغلهای بیشماری که مبتنی بر نافرمانی خدا و فساد و تفرقه است. بگو چه چیزی تو را شادمان میکند تا بگویم تو کیستی؟ چه زمانی دلت شادمان میشود؟ وقتی نمازت را درست بخوانی، وقتی چشمانت از ترس خداوند اشک جاری سازد، وقتی خودت را خالص برای خداوند یافتی و وقتی مردم خوابند و تو نماز میخوانی و اشک از چشمانت سرازیر میشود، چه چیزی تو را شادمان میکند؟ با این معیار خود را با اهل دنیا یا اهل آخرت دسته بندی کن. اگر با دنیا شادمان شدی پس اهل دنیایی و اگر با آخرت شادمان شدی اهل آخرت هستی.
یکی از خلفای بنی عباس در خانهی خدا بود. با عالم بزرگواری رو به رو شد. گفت: نیازت را بگو. گفت: به خدا سوگند شرم میکنم که در خانهی خدا از غیر خدا چیزی بخواهم. وقتی او را خارج از خانهی خدا دید به او گفت: نیازت را بگو. گفت: به خدا سوگند از کسی که آن را دارد نخواستهام تا از کسی که آن را ندارد، بخواهم. وی اصرار کرد. عالم گفت: مرا از آتش جهنم نجات بده و وارد بهشت کن. گفت: این کار شدنی نیست. گفت: پس من نیازی ندارم.
پاکدامنی مؤمن آشکار است، خداوند میفرماید:
﴿ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(169) فَرِحِينَ ﴾
﴿ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده میشوند (169) خوشحل هستند ﴾
بنابراین وقتی مؤمن با خداوند ملاقات میکند و جایگاه خود را در بهشت مییابد میگوید: هرگز بدی ندیدهام. شاید زندگیاش پر از سختیها بوده باشد، اما او فراموش میکند. مانند دانش آموزی که بسیار درس خوانده است. وقتی شاگرد اول میشود شادیاش با این رتبه تمام سختیهایش را از یادش میبرد. اما کافر وقتی خود را در آتش مییابد فریاد بلندی میکشد که اگر اهل زمین بشنوند از خود بیخود خواهند شد. میگوید: هرگز خیری ندیدم.
سیدنا عمر بن عبدالعزیز سخن خداوند متعال را میخواند:
﴿ أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ﴾
﴿ مگر نمىدانى كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم ﴾
آنان را سالهای طولانی بهره مند ساختیم. خورد و نوش و خانههای با شکوه و خودروها.
﴿ أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ﴾
﴿ مگر نمیدانى كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم ﴾
و پس از این:
﴿ ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ(206)مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ ﴾
﴿ و آنگاه آنچه كه [بدان] بيم داده میشوند بديشان برسد* آنچه از آن برخوردار میشدند به كارشان نمىآيد [و عذاب را از آنان دفع نمىكند] ﴾
این آیه را سیدنا عمر بن عبدالعزیز هر وقت به محل کارش میرفت، میخواند.
خداوند عزوجل میفرماید:
در تحقیر آنان.
﴿ إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا ﴾
﴿ اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت سر مىافكنند ﴾
﴿ فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ(8)فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ(9)عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ﴾
﴿ پس چون در صور دميده شود* آن روز [چه] روز ناگوارى است* بر كافران آسان نيست. ﴾
﴿ وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ ﴾
﴿و خدا را از آنچه ستمكاران مىكنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مىاندازد كه چشمها در آن خيره میشود. ﴾
﴿ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ(196)مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴾
﴿ مبادا رفت و آمد [و جنب و جوش] كافران در شهرها تو را دستخوش فريب كند* [اين] كالاى ناچيز [و برخوردارى اندكى] است سپس جايگاهشان دوزخ است و چه بد قرارگاهى است. ﴾
﴿ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ﴾
﴿ به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند. ﴾
برادران گرامی، سخنی که از دل برآید بر دل نشیند: اگر نگفتی: من خوشبختترین مردم هستم، در حالی که در دنیا هستی و از هزاران مشکل رنج میبری تو با وجود خداوند خوشبخت هستی. خوشبخت هستی که خداوند تو را به سوی خود هدایت کرده و راه خویش را به تو شناسانده است. تو را بر اطاعت خود یاری کرده و به تو اجازه داده که با او رابطه برقرار کنی. اگر نگفتی: من خوشبختترین مردم هستم در ایمان تو نقص وجود دارد. زیرا در دنیا بهشتی است که هر کس وارد آن نشود در آخرت وارد بهشت نمیشود. برخی از این سخن پیامبر ﷺ برداشت کردهاند:
(( أَبُو بَكْرٍ فِي الجَنّةِ ))
(( ابوبکر در بهشت است. ))
[ ترمذی از عبد الرحمن بن عوف ]
او در بهشت تقرب است. یک دلیل قرآنی نیز وجود دارد:
﴿ وَيُدْخِلُهُمْ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴾
﴿ و در بهشتى كه براى آنان وصف كرده آنان را در مىآورد. ﴾
آن را در دنیا به آنان شناسانده است و بخشی از آن را به آنان چشانده است. طعم آن را به ایشان چشانده است. باید در یک بهشت باشی. دشمنانم با من چه میکنند؟ اگر مرا تبعید میکنند پس تبعید شدنم یک گردش است و اگر مرا میکشند پس کشته شدنم شهادت است و اگر مرا زندانی میکنند پس زندانم یک خلوت است.
تو با خداوند ارتباط داری، باید در یک بهشت باشی. این بهشت را باید جستجو کنیم. ابراهیم علیه السلام در دل آتش در یک بهشت بود،. خداوند میفرماید:
﴿ قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ ﴾
﴿ گفتيم اى آتش، براى ابراهيم سرد و بىآسيب باش. ﴾
اهل کهف در یک بهشت بودند درحالی که در یک غار ناهموار بودند. پیامبر ﷺ در غار ثور در یک بهشت بود. ای رسول خدا ما را دیدهاند. فرمود: ای ابوبکر، آیا این آیه را نخواندهای:
﴿ وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴾
﴿ آنها را میبينى كه به سوى تو مینگرند در حالى كه نمىبينند. ﴾
یونس علیه السلام در دل نهنگ، در یک بهشت بود. این آرامشی که خداوند به مومنین میدهد، اگر همه چیز را از دست دهی، با آن آرامش داری و اگر همه چیز داشته باشی با آن ناآرام و پریشانی.
به خدا سوگند از برخی کسانی که سالهای طولانی حبس بودهاند، شنیدهام که آنان در یک بهشت بودهاند. با این که مکان و زندگی شان سخت بوده است، با این وجود با خداوند شادمانند. این اصل دین است. با خداوند ارتباط داشته باشی و احساس کنی خداوند تو را دوست دارد و تو در محضر او هستی. خداوند میفرماید:
﴿ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ﴾
﴿ تو خود در حمايت مايى. ﴾
و تو را حفظ میکند و در پناه او و با لطف و رحمت او احاطه شدهای.
(( ومَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِي بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ اللَّهِ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ، وَيَتَدَارَسُونَهُ بَيْنَهُمْ إِلَّا نَزَلَتْ عَلَيْهِمْ السَّكِينَةُ، وَغَشِيَتْهُمْ الرَّحْمَةُ، وَحَفَّتْهُمْ الْمَلَائِكَةُ، وَذَكَرَهُمْ اللَّهُ فِيمَنْ عِنْدَه ))
(( هر گروهی که در یکی از خانههای خداوند جمع شوند و کتاب خداوند را بخوانند و در میان خود در آن بیندیشند خداوند آرامش را بر آنان نازل میکند و آنان را غرق رحمت خود میکند و فرشتگان پیرامون آنان بوده و خداوند آنان را در زمرهی کسانی که نزد او هستند، ذکر میکند. ))
سعادت نیازمند پایبندی و صبر است:
تو در کدام مرتبهای؟ قوی، ناتوان، نادار، دارا، سالم، بیمار، متین، فرومایه، در چه حالتی هستی؟ تا زمانی که با خدا باشی خوشبخت خواهی بود. این خوشبختی نیازمند پایبندی، پاکدامنی و پرهیزگاری است. اگر پرهیزگار باشی طعم تقرب را خواهی چشید. از انس بن مالک از پیامبر ﷺ روایت است که فرموده است:
(( ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ: أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّار ))
(( سه چیز است که هر کس داشته باشد شیرینی ایمان را میچشد: خدا و رسولش از هر چیزی برایش محبوبتر باشد و هر کس را فقط به خاطر خدا دوست داشته باشد و همان طور که از افتادن در آتش اکراه دارد از بازگشت به کفر نیز اکراه داشته باشد. ))
در هنگام اختلاف، منافع تو با متن شریعت اختلاف دارد. منافع خود را پشت پا زدی. در این زمان تو سزاوار چشیدن شیرینی ایمان از سوی خدا هستی. ایمان شیرینی و معنا دارد. شاید معنای ایمان را درک کنی ولی شیرینی آن را نچشی. شیرینی ایمان قیمت بالایی دارد. قیمت آن جهاد است. قیمت آن این است که بسیار در کتاب خداوند بیندیشی. قیمت آن این است که نص شریعت را بر منفعت خود ترجیح دهی.
باید به لطف خداوند خوشحال باشی. باید از خوشبختترین مردم باشی حتی اگر دنیای تو بسیار کوچک وناچیز باشد و از سختیهای آن بسیار رنج ببری:
فَلَيتَكَ تَحلُو وَالحَيَاةُ مَرِيرَةٌ وَلَيتَكَ تَرضَي وَالأنَامُ غِضَابٌ
وَلَيتَ الذِي بَينِي وَبَينَكَ عَامِرٌ وَبَينِي وَبَينَ العَالَمِينَ خَرَابٌ
إذَا صَحَّ مِنكَ الوُدُّ فَالكُلُّ هَيِّنٌ وَكُلُّ الذِي فَوقَ التُّرَابِ تُرَابٌ
کاش تو شيرين باشي و زندگي تلخ باشد، کاش تو خشنود باشي و موجودات ناراحت باشند!
کاش میانهی من و تو آباد باشد و میانهی من و عالمیان خراب باشد!
وقتی دوستی تو برقرار باشد همه چیز آسان است و هر چه روی خاک قرار دارد خاک است!
آیا دعای پیامبر ﷺ را نشنیدهای:
(( إن لم يكن بك غضب علي فلا أبالي، ولك العتبى حتى ترضى، لكن عافيتك أوسع لي ))
(( اگر بر من خشم نگیری پس برایم مهم نیست و تو ملامت میکنی تا خشنود شوی ولی بخشش تو برایم بیشتر است. ))
[ طبرانی از عبد الله بن جعفر ]
اگر خدا با تو باشد چه کسی بر علیه تو است. این چیزی که میگویم شادمانی هست. چیزی را که خدا برایش در بهشت مهیا کرده دیده و شادمان است. یک انسان.
﴿ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴾
﴿ به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مى كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين میشوند. ﴾
نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين میشوند:
خداوند متعال میفرماید:
﴿ أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ الْمُحْضَرِينَ ﴾
﴿ آيا كسى كه وعدهی نيكو به او دادهايم و او به آن خواهد رسيد مانند كسى است كه از كالاى زندگى دنيا بهره مندش گردانيدهايم [ولى] او روز قيامت از [جمله] احضارشدگان [در آتش] است. ﴾
آیا برابرند؟ خداوند متعال میفرماید:
﴿ أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ ﴾
﴿ آيا كسى كه مؤمن است چون كسى است كه نافرمان است. يكسان نيستند ﴾
﴿ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ(35)مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾
﴿ پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد*شما را چه شده چگونه داورى میكنيد ﴾
کسی که حق و نور با او است و راه هدایت دقیق را دارد با کسی که گمراه و پریشان است، برابر نیست .
به معنای کامل کلمه:
﴿ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴾
﴿ به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مى كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين میشوند. ﴾
مؤمن از آینده نمیترسد و از گذشته اندوهناک نیست:
هیچ واژهای مانند این دو واژه در حد غیر منطقی گسترده نمیباشد. شما اینجا هستید و گذشته کاملا پوشش داده شده است با آنان ناراحت نیستند. آینده هم پوشش داده شده است با آنان ترسی ندارند. تو با ترس کاملا دچار فقر میشوی و با ترس بیمار میشوی. انتظار مصیبت خود مصیبت بزرگتری است. فقط باید آرامش الهی را دریافت کنی، خداوند میفرماید:
﴿ قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا ﴾
﴿ بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى رسد. ﴾
پس تو شادمان و آرام هستی. پس به آنچه نزد الله است بیشتر اعتماد داشته باش از آنچه خودت داری. تو چیزی نداری. تو دارایی منقول و غیر منقول ندارد. هیچ پول و هیچ ارز و هیچ امتیاز و هیچ حسابی نداری اما به رحمت خداوند اعتماد داری. تو بی نیازی. کسی که خروارها پول و ارز و اسکناس و شرکت و سهام دارد این نزد خداوند فقیر است. بنابراین تو در زمان ترس فقیر هستی و با ترس بیمار میشوی. انتظار مصیبت، مصیبتی بزرگتر است.
﴿ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴾
﴿ كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين میشوند. ﴾
خداوند متعال میفرماید:
﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا ﴾
﴿ در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود میآيند [و میگويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد. ﴾
در آینده نترسید و از گذشته اندوهگین نباشید. وقتی انسان کهنسال میشود در حالی که در جوانی غرق لذت بوده است بر جوانیاش افسوس میخورد. همیشه حسرت دارد. اگر اخبار ناخوشایند باشد او از آیندهاش ناراحت است. یعنی در خانه میمانیم یا نمیمانیم؟ آیا دچار بیماری لاعلاج میشویم؟ چگونه میمیریم؟ این شخص بارها پیش از مرگ خود، مرده است. اما مؤمن به لطف خداوند مطمئن است. خداوند میفرماید:
﴿ قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا ﴾
﴿ بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمىرسد. ﴾
بنابراین:
﴿ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنْ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمیگرداند شادى مىكنند ﴾
باید بر از دست دادن عزیزان صبر کرد:
باری یک حدیث شریف زیبا دیدم. یکی از اصحاب پسرش را مقابل رسول خدا در دامن خود قرار داده بود. پسرش خوش قیافه بود. پیامبر میخواست با او انس بگیرد. فرمود: فلانی، آیا او را دوست داری؟ گفت: خدا تو را دوست بدارد همان طور که من او را دوست دارم. به نظر میرسید او را بسیار دوست داشت. دعا کرد خداوند مانند او که فرزندش را دوست دارد، پیامبر را دوست داشته باشد. پس از مدتی پیامبر او را خواست و در پی او فرستاد: گفتند: پسرش مرده است. پیامبر او را فرا خواند و به او تسلیت گفت و فرمود: فلانی، کدام یک را بیشتر دوست داری، اینکه عمر بیشتری میکرد یا اینکه در بهشت به استقبال تو بیاید؟ و هر دری را بخواهی برایت بگشاید. گفت: البته که میخواهم در بهشت از من استقبال کند. فرمود: این برای تو است.
من اکنون چنین توضیح میدهم: دو مؤمن دو پسر دارند که بسیار زیبا هستند و خانه را شادمان دارند. یک مؤمن در طول زندگی از این پسر برخوردار است. پسرش بزرگ میشود و تا پایان عمر جوانی نیکوکار است و مؤمن دوم پسرش در خردسالی مرده است. مؤمن دوم صبر کرده است. گفته است: خداوند مرا بس است و بهترین یاور است. آیا منطقی است که دومی جایگزینی نداشته باشد؟ عدالت وجود دارد. این صبر نکرده و دومی صبر کرده است. معنایش این است که همه چیز برایش حساب میشود. اگر انسان در دنیا رنج ببرد و مؤمن باشد نزد خداوند پاداش فراوانی دارد. پس بی نیازی یا نیازمندی پس از عرضه به خداوند مشخص میشود.
﴿ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنْ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمیگرداند شادى مىكنند. ﴾
خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمیگرداند
هیچ چیز نزد خدا از بین نمیرود:
به خدا سوگند وقتی داری وضو میگیری اگر مورچهای را از غرق شدن نجات دهی، هرگز نزد خدا از بین نخواهد رفت و اگر به خاطر مقدس بودن مسجد یک پر کاه را از آن بیرون ببری و آن را در سطل آشغال بیندازی، هرگز نزد خدا از بین نمیرود. اگر یک لقمه در دهان همسرت بگذاری و اگر در بشقاب تنها یک تکه گوشت باشد و آن را به همسرت بدهی این نیز از بین نخواهد رفت. اگر از یک مهمان پذیرایی کنی و با او خوش برخورد باشی و او را اکرام کنی، هرگز نزد خداوند از بین نخواهد رفت. اگر در محل کار باشی و سرکارگر باشی و به روی کارگران لبخند بزنی و به او آرامش دهی، هرگز نزد خدا به تو ظلم نمیشود. باید بدانی که هرکس ذرهای نیکی کند آن را خواهد دید. علما چنین بیان کردهاند که در زمستان هستی و آفتاب به درون خانه میآید، تو خانه را جارو کن و آنگاه ببین چه میبینی؟ ذرات غبار را در فضای اتاق میبینی که نور خورشید آن را نشان میدهد. وزن ندارد و حجم ندارد. اگر کاری نیکی به اندازهی این ذره انجام دهی نزد خداوند از بین نمیرود. بنابراین ما ششصد صفحه قرآن را در رمضان میخوانیم. کتابهای فقه، حدیث، تفسیر، توضیحات، سخنرانیها، جلسات و برنامههای ماهوارهای را در اختیار داریم. یک اعرابی به پیامبر ﷺ گفت:
((عظني ولا تطل ، قال له:
﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه(7)وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه﴾
قال: كفيت ـ اكتفى بآية، فقال عليه الصلاة والسلام: فَقُهَ الرجل ))
(( مرا پند ده، ولی طولانی نباشد. پیامبر فرمود:
(پس هر كه هموزن ذرهاى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد* و هر كه هموزن ذرهاى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد.)
گفت: کافی است. به یک آیه بسنده کرد، پس پیامبر ﷺ فرمود: این مرد فهمید. ))
نفرمود: فقیه شد. آیه میگوید:
﴿ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه(7)وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه ﴾
﴿ پس هر كه هموزن ذرهاى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد* و هر كه هموزن ذرهاى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد. ﴾
همسرش را خسته یافت. با یک کار ساده به او کمک کرد. در تهیهی یک غذا یا شستن ظروف به او کمک کرد. هزاران کار وجود دارد. یک گربه را غذا داد. سگ گرسنهای را غذا داد. از ابوهریره روایت است که روسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
(( بَيْنَا رَجُلٌ يَمْشِي فَاشْتَدَّ عَلَيْهِ الْعَطَشُ فَنَزَلَ بِئْرًا فَشَرِبَ مِنْهَا، ثُمَّ خَرَجَ، فَإِذَا هُوَ بِكَلْبٍ يَلْهَثُ يَأْكُلُ الثَّرَى مِنْ الْعَطَشِ، فَقَالَ: لَقَدْ بَلَغَ هَذَا مِثْلُ الَّذِي بَلَغَ بِي، فَمَلَأَ خُفَّهُ، ثُمَّ أَمْسَكَهُ بِفِيهِ، ثُمَّ رَقِيَ فَسَقَى الْكَلْبَ، فَشَكَرَ اللَّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَإِنَّ لَنَا فِي الْبَهَائِمِ أَجْرًا، قَالَ: فِي كُلِّ كَبِدٍ رَطْبَةٍ أَجْرٌ ))
(( مردی راه میرفت و بسیار تشنه بود. وارد چاهی شد و آب نوشید. سپس بیرون آمد. دید سگی از تشنگی له له میزند و خاک میخورد. گفت: این به همان درد من گرفتار شده است. کفش خود را پر از آب کرد سپس آن را با دهانش گرفت و بالا آمد و به سگ آب داد. و از خداوند سپاسگزاری کرد و خداوند او را بخشید. گفتند: ای رسول خدا، درباره چهارپایان نیز پاداش داریم؟ فرمود: در هر زنده جانی پاداشی است. ))
[ [بخاری، مسلم، ابو داود، احمد و مالک] ]
بنابراین دروازههای عمل بی شمار است. خانهات هزار راه برای رسیدن به خدا دارد. تربیت فرزندان. نشستن با فرزندان و صبر کردن با آنان. آنان را پرورش دادی. از حدود فراتر رفتند آنان را ادب کردی. پوشاک و خوراک برایشان فراهم کردی. با خانواده نشستی. تمام اینها کارهای نیک است. اگر مؤمن باشی هر حرکتی نزد خدا برای تو عمل نیکی شمرده میشود.
﴿ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(120)وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً وَلَا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمْ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴾
﴿ چرا كه هيچ تشنگى و رنج و گرسنگیای در راه خدا به آنان نمى رسد و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم میآورد قدم نمیگذارند و از دشمنى غنيمتى به دست نمى آورند مگر اينكه به سبب آن عمل صالحى براى آنان [در كارنامه شان] نوشته میشود زيرا خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند* و هيچ مال كوچك و بزرگى را انفاق نمى كنند و هيچ وادیای را نمى پيمايند مگر اينكه به حساب آنان نوشته میشود تا خدا آنان را به بهتر از آنچه میکردند پاداش دهد. ﴾
﴿ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ(170)يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنْ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مى كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين میشوند* بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمیگرداند شادى مى كنند ﴾
از ظلم و ضایع شدن نترس. از اینکه کار نیکی انجام دهی و از بین برود، نترس. نمونههایی در تایید این امر:
با دوستی بودم که خدا رحمت کند، مرده است. او لبنانی بود. در یکی از محلههای دمشق با خودرو دنده عقب میرفت که به یک اتوبوس برخورد کرد. من نگران شدم که شاید این راننده پایین شده و سخنی بگوید. عجیب است. او پیاده شد و به زیان وارده به خودرو خود نگاه کرد. نیاز به هزاران لیر داشت. راننده لبنانی گفت: تو بخشیده شدی. برو. این در دوران جنگهای لبنان بود. این موضعگیری بسیار عجیب بود. دیدم این دوستم اشک میریزد. من تعجب کردم. آیا منطقی است که او شادمان نباشد، زیرا برای این تصادف هزینه ای نداده است؟
این معنایش نیست. از او پرسیدم: چرا متاثر شدی؟ گفت: به خدا دو سال پیش در بیروت بودم. یک شخص سوری سوار خودرو پژو بود و خانوادهاش نیز باحجاب بودند و همراه او بودند. به خودرو من صدمه زد. به من گفت: به خدا سوگند نمیخواستم تفریح او را به هم بزنم. به گفت: برو. وقتی کسی را دید که همان رفتار را با او نمود در برابر خداوند فروتنی کرد.
هیچ تلاشی از تو را پایمال نمیکند. غذایی دادی، انسانی را نجات بخشیدی، خیرخواه کسی بودی، با کسی به خوبی رفتار کردی و کسی را بخشیدی خداوند تو را می بخشد. بنابراین باید به یقین بدانی که هر کار نیکی هر چند هم ناچیز نزد خداوند پاداش دارد. هر جوانی، پیرمردی را به خاطر سن اکرام کرد. تو جوانی و سوار اتوبوس شدی. پیری بالا میآید. بنابراین از جمله موارد اکرام واحترام خداوند، احترام به این پیر مسلمان است. انسان مسلمانی با چهرهای درخشان و هشتاد ساله، اکرام وی در واقع بزرگ داشت خدا است. پس تو که روی صندلی نشسته بودی به خاطر او بر خاسته ای.
در مسجد شخصی سن بالا میآید. جای راحتی میخواهد و نوجوانانی را میبیند که راحت نشستهاند و این شخص سن بالا مکان مناسب و راحتی نمییابد. جوانی اگر در جای راحتی نشسته باشد و شخصی سن بالا را ببیند بهتر است او را بر خود ترجیح دهد. از انس بن مالک روایت است که پیامبر ﷺ فرمود:
(( مَا أَكْرَمَ شَابٌّ شَيْخًا لِسِنِّهِ إِلَّا قَيَّضَ اللَّهُ لَهُ مَنْ يُكْرِمُهُ عِنْدَ سِنِّه ))
(( هيچ جوانى پيرى را به خاطر پيرى او احترام نمىكند مگر اين كه خدا كسى را از پيش آماده مىكند تا آن جوان را هنگام پيرى گرامى دارد و احترام كند ))
امکان ندارد خداوند مؤمن و غیر مؤمن را یکسان بنگرد:
دوستی در مصر دارم که گفت: یکی از خویشان ما مرد و پیش از مردن به من گفت: یک شخص بسیار معمولی حتی کمتر از معمولی و پایینتر از متوسط. فرزندانش نیز در دین پایینتر ازمتوسط بودند. خانوادهای معمولی بودند. هیچ برجستگی و امتیازی نداشتند. وقتی پدر بیمار شد از سوی فرزندانش به شکل باور نکردنی مورد توجه قرار گرفت. فرزندانی معمولی با دینی نه چندان قوی که آنان را به خدمت پدرشان وا داشته است. این پدری نمونه هم نیست که همه چیز را تقدیم فرزندانش کرده باشد. نه این و نه آن. به من گفت: شگفتا، یک ماه در تعجب و شگفتی از این حالت مانده بودم. دربارهی خدمت فرزندان به پدرشان چیزی شنیده بود که باورکردنی نبود. با این که فرزندان معمولی و پدر نیز معمولی بود. بعدا مشخص شد که وقتی پدر جوان بوده نسبت به پدرش در همین سطح احترام و توجه قرار داشته است. پس خداوند فرزندانش را در اختیار او قرار داده تا از مراقبت کنند. این آیه باید در استخوان جای گیرد. باید در عمق وجودمان جای گیرد. با خون و سلولهای جسم ما در آمیزد:
﴿ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند.﴾
دو مرد دو خودرو از آلمان خریدند. آن را به سوریه آوردند. ساعت دوازده شب در هتلی در بولونیا اقامت کردند. دو دختر روسپی درب اتاقها را زدند. اولی درب را باز کرد. دومی درب را باز نکرد. در آینده اولی بالا رفت و دومی پایین آمد. مغازهاش را تحویل داد، با همسرش اختلاف نظر پیدا کرد و او را طلاق داد و ورشکست شد. دومی در را باز نکرد و ارزشش بالا رفت و همه چیز را به دست آورد:
﴿ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴾
﴿ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. ﴾
باری با شخصی سوار بودم. از او سؤالی پرسیدم. شاید یک سوال معمولی باشد. به او گفتم: این خودرو را چه زمانی خریدی؟ گفت: فلان سال. اما داستانی دارد. گفتم: داستانش چیست؟ گفت: من در محلهای دور از محل کارم زندگی میکنم و خودرو نداشتم. بسیار از بحران حمل ونقل و اسباب کشی به تنگ آمده بودم. یک برگ شانس خریدم شاید برنده شوم و با آن پول خودرویی بخرم که با آن مشکلم را حل کنم. این برگ را خریدم و به یکی از مساجد رفتم. دیدم درباره برگ قرعه کشی سخنرانی میشود. لا حول ولا قوه الا بالله. تمام آرزوهایم به این برگ بستگی داشت. این خطیب هم فقط دربارهی این برگ قرعه کشی سخنرانی میکرد. برگ را بیرون آورد و در مسجد از ترس خدا آن را پاره کردم. به من گفت: معاملات من معمولا در بیست قطعه و صد قطعه هست. شخصی آمد و پنجاه هزار قطعه میخواست. به من گفت: سود این معامله قیمت این خودرو است. من با خودم گفتم: منطقی است که برگ قرعه کشی را در مسجد جامع از ترس خدا پاره کنی و خداوند عوض آن را به تو ندهد؟ خدا هست. داستانهای بیشماری وجود دارد که اگر بخواهم میتوانم تمام این حقایق را با داستانهای بی شمار تأکید و تأیید کنم. آیا منطقی است که چیزی را رها کنی و زیان ببینی. آیا منطقی است که آن را ببخشی و زیان ببینی؟ یا از خدا نافرمانی کنی و سود کنی؟ منطقی است که فرزندانت را مراقبت کنی و خداوند آنان را نافرمان از تو نماید. محال است. منطقی است که همسری را برای ایمانش انتخاب کنی و با او خوشبخت نشوی؟ محال است. منطقی است که کاری را با درآمد زیاد به خاطر خدا رها کنی و به درآمد اندک اما با شرافت خشنود شوی و آخرین انسان باشی؟ محال است. بسیار محال است که ببخشی و زیان کنی و یا نافرمانیاش کنی وسود ببری.
این آیه:
﴿ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه (7)وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه ﴾
﴿ پس هر كه هموزن ذرهاى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد* و هر كه هموزن ذرهاى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد. ﴾
آیا منطقی است که جوانی دختری را ببیند و بگوید: پناه برخدا و چشم از او بپوشد و شخصی چشم از حرام پر کند و تمام اندامها و زیباییهای دختر را ببیند سپس ازدواج کنند و به یک روش زندگی کنند؟ خداوند میفرماید:
﴿ أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴾
﴿ آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شدهاند پنداشتهاند كه آنان را مانند كسانى قرار میدهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند [به طورى كه] زندگى آنها و مرگشان يكسان باشد چه بد داورى مىكنند. ﴾
زندگی دنیا و مرگشان. بد حکم میکنند. چیز حرامی را رها میکنی و بهای آن را نمیگیری. طبعا در آخرت و نه در دنیا خواهد بود و دنیا دار مکافات نیست.
﴿ أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴾
﴿ آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شدهاند پنداشتهاند كه آنان را مانند كسانى قرار میدهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند [به طورى كه] زندگى آنها و مرگشان يكسان باشد چه بد داورى مىكنند. ﴾
آیا منطقی است که بیماری را توصیه به عمل نکردن کنی چون به آن نیازی ندارد و پزشکی دیگر او را به انجام عمل توصیه کند ولی نیازی نداشته باشد. آیا این دو پزشک یکسان مورد محاسبه قرار میگیرند؟ منطقی است که شما وکیل باشی و از به عهده گرفتن یک دادخواست به دلیل وجود ظلم در آن، انصراف بدهی و وکیلی دیگر با وجود ظلم در آن، قبول کند و از ظالم دفاع کند و او حاکم شود. آیا دو وکیل یکسان محاسبه خواهند شد.
به خدا سوگند شخصی وارد خانهام شد: به من گفت: به نظر تو عمر من چقدر است؟ به او گفتم: شصت. گفت: هفتاد وشش. من جا خوردم. گفت: من میتوانم این دیوار را خراب کنم. احساس میکنم عین یک اسب هستم. چند سال پیش مرد. تا نود سالگی زنده بود. الله اعلم. به هیچ یک از اصول بهداشتی هم پایبند نبود .
از همین روی، به من گفت: ولی من کار بسیار سختی داشتم و درآمد آن اندک بود. اگر میخواست میتوانست حرام به دست آورد. گفت: در طول زندگیام به یک شخص هم زیان نرساندم و یک ریال حرام هم نخوردم و در پایان عمر در دمشق یک خانه داشت و یک خانه هم در ییلاق داشت و فرزندان و خودرویی داشت. به من گفت: من بسیار جایگاه والایی داشتم. باری حادثه ای برایم رخ داد که نزدیک بود بمیرم. زیرا خون بسیاری از وی رفته بود. تا این که به بیمارستان رسیده بود. به من گفت: من روی تخت اتاق عمل دراز افتاده بودم. با خدا مناجات کردم و گفتم: ای خدا، اگر بندهای از بندگانت را آزار دادهام پس مرا اکنون بمیران و گرنه پس من بر تو حقی دارم و مرا شفا بده. گفت: من مایهی آزار کسی در طول زندگیام نبودهام. در حالی که دیگران بزرگی و شکوه خود را بر آوار مردم بنا نهادهاند. ثروتش را از بینوایی مردم به دست آوردهاند و مردم را به وحشت انداخته اند. به من گفت: آنان نابود شدند و فقیر از دنیا رفتند.
﴿ أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ ﴾
﴿ آيا كسى كه مؤمن است چون كسى است كه نافرمان است يكسان نيستند. ﴾
این یک حقیقت مهم است. امکان ندارد تو مانند فاسق و مانند منحرف گمراه محاسبه شوی. امکان ندارد اگر درآمدت حلال است مانند کسی محاسبه شوی که درآمدش حرام است. امکان ندارد اگر بخواهی با ازدواج از خداوند اطاعت کنی مانند کسی محاسبه شوی که هدفش از ازدواج فقط لذت بردن است. محال است. خداوند میفرماید:
﴿ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند. ﴾
پاداش تو محفوظ است. حتی تو اگر لقمهای را در دهان همسرت بگذاری روز قیامت آن را مانند کوه احد دریافت خواهی کرد.
شخصی خواست ازدواج کند. از دختری بسیار مناسب خواستگاری کرد. یکی از پاهای این دختر هشت سانتیمتر کوتاه تر بود. یک بیماری مادرزادی داشت. کفش پاشنه بلند هشت سانتیمتری پوشیده بود. لباس بلند پوشیده بود. همه چیز کامل شد. خطبهی عقد خوانده شد. و از عقدی خود لذت برد. ازدواج انجام گشت و عقدنامه نوشته شد. روز عروسی همه چیز آشکار شد. مادر شوهرش فهمید و پسرش را وادار به طلاق همسرش کرد. پسر گفت: طلاق نمیدهم و دلش را نمیشکنم. به خدا قسم میخورند که در طول چند سال دویست میلیون در آمد کسب کرد. ارتباطی وجود دارد. به مادرش گفت: او را طلاق نمیدهم. مشکلی نیست. موضوع را درک کرد و به او لطف کرد.
محال است که کار خوبی بکنی و نتیجهاش را در دنیا یا در آخرت نبینی. بنابراین سخنی وجود دارد که اندام را به لرز میاندازد: «هر بندهی مسلمان یا کافری هر کاری انجام دهد در دنیا یا در آخرت نزد خدا پاداش دارد.» حتی اگر کافر یا ملحدی باشد خداوند کسی را در دنیا به خدمت او در میآورد.
شخصی بی دین را میبینید. اما دوست دارد خدمت کند. کارهایش را آسان و درآمدش را قابل قبول میبیند. مشکلی ندارد. آخرت موضوعی دیگر است. به شخصی در دنیا خدمت میکنی و وی کارت را نادیده بگیرد. این محال است. این کار برای عظمت، کمال، لطف،عدالت و رحمت خدا محال است که این گونه باشد:
﴿ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند. ﴾
خانهی راحت خود را رها میکنی در حالی که روی تخت استراحت میکنی و همسرت با تو چایی و قهوه صبحانه را مینوشد. میوه میخواهم. این خانهی راحت را رها میکنی و لباس میپوشی و به مسجد میآیی و روی زمین مینشینی و یک لیوان چایی هم نیست. درس را یک ساعت گوش میدهی و سه ساعت تحمل میکنی. این بدون پاداش نیست! محال است. خداوند تو را در مسجد مهمان کرده است. آرامش و حکمت و توفیق در زندگی و فرزندان و همسر نیکی به تو بخشیده است.
کسی میگوید: «من مقامم را نزد پروردگارم از اخلاق همسرم میدانم.» اگر با خدا نباشی همسرت با تو خوب نیست. بدون دلیل بر تو غالب میشود. خداوند همسر، فرزندان نیک، سلامتی، آرامش و خوشبختی به تو داده است. «خانههای من در زمین مساجد هستند. کسانی که وارد آن میشوند آن را آباد میکنند. خوشا به حال بندهای که در خانهاش خودش را پاکیزه میکند و به دیدار من میآید. حق میزبان این است که مهمانش را اکرام کند.»
امکان دارد به کسی که وارد خانهات شده چیزی ندهی؟ حتی یک حبه قند، حتی یک استکان چای. محال است. تو چیزی به خداوند نمیدهی. تو در خانهی او هستی. نوع مهمانیاش بسیار با شکوه است. تو را با آرامشی در دل و توفیق اکرام میکند. میفرماید:
﴿ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ﴾
﴿ بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت. ﴾
با توفیق تو را اکرام میکند:
﴿ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند. ﴾
نترس، حتی اگر کمترین چیزی که تصور میکنی را بدهی این پاداش هرگز از بین نمیرود بلکه نزد خداوند محفوظ میماند. اگر بخواهد زودتر به تو پاداش میدهد و یا آن را به روز قیامت موکول میکند.
شخصی به یک کشور غربی رفت. به نظر میرسید یک مربی دینی است. فساد را غیرمنطقی یافت. نامهای به پدرش فرستاد و گفت: یا به سرعت برایم همسری بفرست و یا به کشور بر میگردم. من گناه میکنم و این وضعیت غیر قابل تحمل است. پدر از او وکالت خواست و عقدی برایش صورت داد و وی را برایش فرستاد.
داستانی میشنوم که میان زن و شوهر تفاهم باور نکردنی برقرا است. چرا؟ زیرا این ازدواج بر اساس اطاعت خداوند انجام شده است. انسان پنجاه زن میبیند برایش مهم نیست. این شخص براساس تصمیم پدرش ازدواج کرد. پنجاه تا میبیند گویا ندیده است. طبعا در فرودگاه به همسرش گفت: فلانی او را ندیده است. ممکن است این ازدواج به بالاترین درجه موفق باشد، زیرا بر اساس اطاعت خداوند انجام شده است. داستانهای تأیید مفهوم این آیه بی شمار است:
﴿ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
﴿ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند. ﴾
برادری میآید و پنج ساعت در روز پنج شنبه در راه خدا در مسجد کار میکند. بدون مزد. این نزد خدا است!
خداوند توبهی یک زناکار را قبول کرد که دید سگی از تشنگی خاک میخورد، پس آن را آب داد و خداوند گناه او را بخشید. و او نیز سپاسگزاری کرد. سگی را بدون مزد غذا میدهی. گربهای را غذا میدهی. به حیوان بیماری بدون دستمزد توجه میکنی. این را از ذهن بیرون کن. اهل دنیا بینوایانی هستند که فکر میکنند مؤمن بیمار است. مالش را میبخشد. دنبال درد سر نیست. در خانهات بنشین و راحت باش. از ابن عمر روایت است که پیامبر ﷺ فرمود:
(( الْمُؤْمِنُ الَّذِي يُخَالِطُ النَّاسَ وَيَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنْ الْمُؤْمِنِ الَّذِي لَا يُخَالِطُ النَّاسَ وَلَا يَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُم ))
(( مؤمنی که در میان مردم است و بر آزار آنان صبر میکند از مؤمنی که با مردم نمیآمیزد و بر آزار آنان صبر نمیکند، نزد خدا پاداش بیشتری دارد. ))
[ ترمذی، ابن ماجه، احمد ]
به شما میگوید: بهترین شفاعت این است که میان دو تن در ازدواج شفاعت کنی.
روایت شده که:
(( من مشى بتزويج رجل بامرأة كان له بكل خطوة خطاها عبادة سنة ، قام ليلها وصام نهاره ))
(( هر کس مردی را همسر دهد در هر گامی که بر میدارد عبادت یک سال برایش نوشته میشود که در آن شب نماز خوانده و روز روزه گرفته باشد. ))
عوام میگویند: به دنبال جنازه برو ولی به دنبال عروسی نرو. نمیخواهم خودم را به درد سر بیندازم. از فلانی عذرخواهی میکنم. این یکی را وقت ندارم. دیدگاهی غیر عملی است. دو تن وجود دارند که یکی را بسیار احترام میکنم، زیرا گناه نمیکند و او پیامبر ﷺ است و انسان گناه کار نیز وجود دارد ولی او را تحقیر میکنم و او کسی است که کار نمیکند، پس اشتباه نمیکند، خدمتی نمیکند، در کار نیک همکاری نمیکند و در هیچ پروژهای شریک نمیشود. فقط انتقاد میکند. اشتباه نمیکند. دست به هیچ کاری نمیزند. او شیطان است. تنبل ایستاده در جای خودش. یک کار نیک نمیکند. راحت طلب است. فقط انتقاد میکند. برای مردم نظر میدهد و آنان را سرزنش میکند و ایراد میگیرد. این شخص گناه نمیکند و خوار میشود. کسی که کاری نکند اشتباه نمیکند. بنابراین از خداوند طلب لطف و رحمت داریم و مومنان شادمان میشوند.